دل نوشته ای از طرف یکی از اعضای محترم انجمن اولیای مجتمع :
چند سال پیش، برای روز معلم دبستان پسرانه نثر مسجعی نوشتم و برای روز معلم دبستان دخترانه، شعری کودکانه.
و بچهها از اینهمه تفاوت متعجب،
گفتم مهر هشتم برای من، آنقدر آسودگی خیال و حال خوش آورده که بروز و ظهورش میتواند همینقدر متفاوت باشد.
مهرهشتم برای ما شد دیدن حال خوش بچهها، خلاقیت و توانمند شدن، سلامت و لذت یادگیری، و … عصرها به زور کندنشان از مدرسه!
با لذت مینشینم، شوق بچهها از آموختن، ذوقشان از همنشینی و رفاقتهای سالم، و امیدشان برای معماری آینده را تماشا میکنم.
حال ما با مهر هشتم اگر خوبست، از آنجاست که معلمینش با حال خوش، با دغدغه، با نهایت توان، … در یک کلام، با همه وجود معلمند!
حال ما با صداقت مهر هشتم، با گوش شنوا بودنها، و عملگرایی ورای توصیهها و حرفها و طرحها، خوبست.
برای این حال خوب، برای این حس امنیت، برای این ذوق و آن شوق، … جدا از حق آموزش و معلمی، سپاسگزارم …
وگرنه تکلیف حق معلم را که روشن فرمودهاند: اداشدنی نیست!
هر سال روز معلم، به استیصال میرسیم، مثل روز جشن آخر سال، مثل روز اول سال، مثل همیشه …
ما زیر سایه مهر شمس الشموس، مرهون و مدیون لطف، درایت، دغدغه و سلامت شما هستیم و قدر اینهمه را ادا نمیتوانیم.